تایتل قالب طراحی سایت سئو قالب بیان
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است...


حتمن بخونید



پسره به مادرش گفت

با این قیافه ترسناکت چرا اومدی مدرسه؟
مادر گفت غذاتو نبرده بودی،نمیخواستم گرسنه بمونی.

پسر گفت ای کاش نمیومدی تا باعث خجالت و شرمندگی من نشی...


همیشه از چهره مادرش با یک چشم خجالت میکشید..

چندسال بعد پسر در 1 شهر دیگه دانشگاه قبول شد

و همون جا کار پیدا کرد و ازدواج کرد و بچه دار شد.


خبر به گوش مادر رسید .

مادر گفت بیا تا عروس و نوه هامو ببینم.

اما پسر میترسید که زنش و بچش از دیدن پیرزن یه چشم بترسن..


چند سال بعد به پسره خبر دادن مادرت مرده ..

وقتی رسید مادر رو دفن کرده بودن و فقط 1 یادداشت از طرف مادرش واسش مونده بود :

پسره عزیزم وقتی 6سالت بود تو 1تصادف 1چشمتو از دست دادی،اون موقع من 26سالم بود و در اوج زیبایی بودم و بعنوان 1مادر نمیتونستم ببینم پسرم 1چشمشو از دست داده واسه همین 1چشممو به پاره تنم دادم،تا مبادا بعدا با ناراحتی زندگی کنی پسرم .مواظب چشم مادرت باش .. اشک در چشمهای پسر جمع شد.. ولی چه دیر...

سلامتی تمام مادرا صلوات

وجیهه احسانی☘ ۱۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۷:۵۱ ۲ ۲ ۶۵۴

نظرات (۲)

  • وجیهه احسانی☘
    سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۹۶ , ۱۴:۳۵
    اللهم صلِ علی محمدٍ وآلِ محمد وعجل فرجهم
  • مداد رنگی
    سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۹۶ , ۱۶:۴۸
    اللهم صلِ علی محمدٍ وآلِ محمد وعجل فرجهم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی